معرب شابه (ساوه (شاهنامه) ، شاوگ (کریستنسن)) پسر خاقان و خال هرمز (579- 590 میلادی) بیست و دومین پادشاه ساسانی است که در سال 588 میلادی به ایران تاخت و از بهرام چوبین شکست خورد. رجوع به ساوه شاه و شابه شاه شود
معرب شابه (ساوه (شاهنامه) ، شاوگ (کریستنسن)) پسر خاقان و خال هرمز (579- 590 میلادی) بیست و دومین پادشاه ساسانی است که در سال 588 میلادی به ایران تاخت و از بهرام چوبین شکست خورد. رجوع به ساوه شاه و شابه شاه شود
نام پادشاهی ترک: و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری از سبک شناسی بهار ج 2 ص 6). بیامد ز راه هری ساوه شاه ابا کوس و پیلان و گنج و سپاه. فردوسی. و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 76 و 77 و تاریخ گزیده ص 120 و سابه و شابه و ساوه شود
نام پادشاهی ترک: و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری از سبک شناسی بهار ج 2 ص 6). بیامد ز راه هری ساوه شاه ابا کوس و پیلان و گنج و سپاه. فردوسی. و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 76 و 77 و تاریخ گزیده ص 120 و سابه و شابه و ساوه شود
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه: یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان. فردوسی. جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه. فردوسی. خوش آمدش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گاه. اسدی. فروماند خسرو در آن سایه گاه چو سایه شده روبروی سپاه. نظامی. رجوع به سایگاه و سایه گه شود
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه: یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان. فردوسی. جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه. فردوسی. خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گاه. اسدی. فروماند خسرو در آن سایه گاه چو سایه شده روبروی سپاه. نظامی. رجوع به سایگاه و سایه گه شود
مقلوب شاه راه، یعنی مردی که براهها شدن پیشۀ او بود و او بدین کار شاه بود، (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ نظام) : به راه اندر همی شد راه شاهی رسید او تا بنزد پادشاهی، رودکی (از فرس اسدی)، ، مسافر بزرگوارو عظیم القدر، (ناظم الاطباء)، شاهراه که راه پهن و بزرگ و عام است، (آنندراج) (برهان)، راه پهن وسیع مسلوک، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف)، بمعنی شاهراه است، (فرهنگ اوبهی)، راه فراخ، جاده، (صحاح الفرس) : به راه شاه نیاز اندرون سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدین راه اندر سخت، رودکی، و رجوع به مادۀ شاهراه و ترکیب راه شاه در ذیل مادۀ راه بمعنی طریق شود
مقلوب شاه راه، یعنی مردی که براهها شدن پیشۀ او بود و او بدین کار شاه بود، (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ نظام) : به راه اندر همی شد راه شاهی رسید او تا بنزد پادشاهی، رودکی (از فرس اسدی)، ، مسافر بزرگوارو عظیم القدر، (ناظم الاطباء)، شاهراه که راه پهن و بزرگ و عام است، (آنندراج) (برهان)، راه پهن وسیع مسلوک، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف)، بمعنی شاهراه است، (فرهنگ اوبهی)، راه فراخ، جاده، (صحاح الفرس) : به راه شاه نیاز اندرون سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدین راه اندر سخت، رودکی، و رجوع به مادۀ شاهراه و ترکیب راه شاه در ذیل مادۀ راه بمعنی طریق شود